جدول جو
جدول جو

معنی نقش بین - جستجوی لغت در جدول جو

نقش بین
(حَ)
حریف قمار. که در قمار نقش حریف را می بیند و دست او را می خواند:
دنیا قمار خانه دیو است و اندر او
ما منگیاگران و اجل نقش بین منگ.
سوزنی.
وز سه شش نقش خویش یک بینم
هم نخواهم که نقش بین باشم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
ویژگی کسی که به جنبه های مثبت امور می نگرد، امیدوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقش بستن
تصویر نقش بستن
صورت گرفتن، مصور گشتن، تصویر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
کسی که صورتی را بر چیزی نقش کند، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
کسی که صورتی را بر چیزی نقش کند
فرهنگ لغت هوشیار
زمودیدن زموده گشتن نگاشته گشتن مصور گشتن رسم شدن: تخته اول که الف نقش بست بر در مجموعه احمد نشست. (نظامی. گنجینه گنجوی)، تصویر کردن، آفریدن، تصور کردن خیال کردن: بچشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی نقش بسته ام جایی. (حافظ) یا نقش بستن بر (روی) زمین. بشدت بزمین افتادن: فلان کس مثل سکه صاحبقران روی زمین نقش بست
فرهنگ لغت هوشیار
نگار زدن نقش کردننقاشی کردنتصویر کردن: خلیفه بفرمود تا بر منابر بغداد بنام طغرل بک خطبه کردند و نام او بر سکه دار الضرب نقش زدند. یا نقش زدن نغمه (پرده)، با آلت موسیقی نواختن آن را: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بنظر نیک در امور مینگرد مقابل بد بین، آنکه جهان آفرینش را پر از لطف و صفا می بیند مقابل بد بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
کسی که به سرنوشت و پیش آمدها بدگمان نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقش زدن
تصویر نقش زدن
((~. زَ دَ))
حیله کردن، رل بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
((~. بَ))
نقاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقش بستن
تصویر نقش بستن
((~. بَ تَ))
شکل گرفتن، متصور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
Sanguine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
sanguin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Hellseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
zuversichtlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
ясновидящий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
оптимістичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
jasnowidz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
optymistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
预知者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
乐观的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
clarividente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
otimista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
chiaroveggente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
ottimista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
clarividente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
optimista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوش بین
تصویر خوش بین
жизнерадостный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی